چرا آب دریاچهها در زمین فرو نمیرود؟
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۷۶۲۹۶۷
هرچند دریاچهها نقش بزرگی در اکوسیستم طبیعت بازی میکنند، با این حال ممکن است برای بسیاری این سوال پیش بیاید که چرا آب آنها به داخل زمین فرو نمیرود و تمام نمیشود؟
به گزارش خبرآنلاین، برای جواب به این سوال ابتدا باید اشاره کنیم که مقداری از آب دریاچه در هر صورت به داخل زمین نفوذ میکند. با این حال ما اغلب متوجه آن نمیشویم، زیرا آبی که از دست میرود به سرعت با منابع دیگر نظیر باران پر میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این در شرایطی است که میزان آب جذب شده در بسیاری موارد خیلی زیاد نیست. دلیل را میتوان با یک مثال نشان داد: تصور کنید که شخصی تکهای تخته سنگ را در دست گرفته و شما مقداری آب روی آن میریزید. همانطور که خواهید دید، آب قادر به عبور از سنگ نیست و در نتیجه نمیتواند به کف دست شخص نفوذ کند.
این همان وضعیت بستر دریاچههای کفسنگی است. اگر جنس کف دریاچه صخرهای باشد، آب زیادی نمیتواند از آن عبور کند و روانه سفرههای زیرزمینی بشود. حتی در مواردی که میان سنگهای بستر دریاچه شکاف وجود دارد، رسوبات زیادی مانند ماسه، سیلت و خاک رس به مرور انباشته میشوند که به پر کردن آن فضاها کمک میکنند.
دکتر جوآن وو، استاد هیدرولوژی در دانشگاه ایالتی واشنگتن، در این باره میگوید: «در طی یک زمان طولانی، بستر حوضچه خود تکامل مییابد و تغییر میکند. مواد به مرور زمان تهنشین میشوند و ذرات کوچک یا رسوبات، منافذ بزرگ را پر میکنند.»
با این حال، آب میتواند از راههای دیگری نیز نظیر تبخیر خارج شود. دکتر وو اضافه میکند: «در نهایت فرار آب از سطح دریاچه و نشت از ناحیه کف حوضچه میتواند باعث شود دریاچه خشک شود. ولی به لطف پدیده بیوژئوشیمیایی مفیدی که به عنوان ‘چرخه آبی’ شناخته میشود، هر میزان آبی که در اثر تبخیر از بین میرود به لحاظ نظری باید با بارش دوباره جبران شود.»
نحوه کارکرد چرخه آبی
در جریان چرخه آبی که نقطه آغاز و پایانی ندارد، آب از حالت مایع به بخار یا به یخ تبدیل میشود و دوباره به حالت اولیه بازمیگردد. این چرخه میلیاردها سال است که در زمین در حال کار است.
این فرآیند باعث میشود مقدار آب بر روی سطح کره ما در نهایت تقریبا ثابت باقی بماند، اما شکل آن تحت تاثیر تحولات اقلیمی یا فعالیتهای انسانی عوض شود و برای مثال از آب شیرین به آب شور، بخار آب در جو و یا یخ تبدیل شود.
یافتههای یک مطالعه که در ماه مه سال گذشته منتشر شد نشان داده است که بیش از نیمی از دریاچههای بزرگ جهان (شامل دریاچههای طبیعی و مصنوعی) در حال خشک شدن هستند.
به گفته محققان، ۵۶ درصد از این نابودی دریاچهها به دلیل فعالیتهای انسان نظیر مصرف بیرویه منابع آبی و همینطور تغییرات اقلیمی از جمله گرم شدن هوا است که باعث افزایش مقدار آب از دست رفته در اثر تبخیر میشود؛ بنابراین هرچند ممکن است دریاچهها با تبخیر یا نشت آب به زمین تخلیه نشوند، اما حدود ۲ میلیارد نفری که در سراسر جهان در نزدیکی دریاچهها زندگی میکنند تهدید بزرگتری را برای موجودیت آنها ایجاد میکنند.
کانال عصر ایران در تلگراممنبع: عصر ایران
کلیدواژه: آب دریاچه زمین دریاچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۷۶۲۹۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دینگونک؛ هیولایی مرموز که استعمارگران را میترساند! (+عکس)
این هیولاماهی وحشتناک بود، طول آن حداقل ۴ یا شاید ۵ متر بود. سر بزرگ آن بسته به اینکه از چه کسی و در چه زمانی میپرسیدید، شکلی شبیه پلنگ، سگ یا سمور داشت. این حیوان از دم قوی و پهن خود برای عبور از جریان رودخانههای شرق آفریقا استفاده میکرد.
به گزارش فرادید، برخی گزارش کرده بودند که عاجش مثل عاج یک شیر دریایی سفید و بلند و فلسهایش مانند یک آرمادیلو نفوذناپذیر بود. پاهایش به بزرگی یک اسب آبی بود. بله تعجب نکنید این ماهی چهارپا داشت، اما چنگالهایش به تیزی چنگالهای تیرکس بود! جان آلفرد جردن درباره پاهای این جانور میگوید: «همان ثانیهای که روی دمش ایستاد، به قدری ترسیده بودم که نتوانستم به پاهای او دقت کنم.»
جردن در چادر نشسته بود و پیپ میکشید، در حالی که طوفان تابستانی در مستعمرات بریتانیا در شرق آفریقا کولاک میکرد. اوایل سال ۱۹۰۹ او این جانور قدیمی مخوف را توصیف کرده بود؛ جانوری که به گفته خودش آن را یک یا شاید چند سال قبل، حین شنا کردن وسط انشعابی که دریاچه ویکتوریا را تغذیه میکرد، دیده بود.
اینطور به نظر میرسید که جردن، شکارچی معروف حیوانات بزرگ بریتانیایی و شکارچی بدنام عاج، مشغول آب و تاب دادن به داستانی برای میزبانش، اِدگار بیچِر برانسون، شکارچی آمریکایی است. اما برانسون از کارکنان جردن پرس و جو کرد و فهمید گزارشهای آنها متفاوت است. او گزارش داد برخی از مردم بومی سواحل شمالی دریاچه ویکتوریا این هیولاماهی را «دینگونِک» مینامند.
جردن تنها مسافر سفیدپوستی نبود که از مواجهه با دینگونک خبر میداد. سال ۱۹۰۰، کلِمِنت هیل، ناظر بریتانیایی تحتالحمایه آفریقا، سوار یک کشتی بخار در آبهای شمال شرقی دریاچه ویکتوریا بود که چیزی با سر و گردن از اعماق دریا بیرون آمد و سعی کرد یک ملوان را از سینه کشتی بیرون بکشد.
یکی از نویسندگانی که داستان را پس از مرگ هیل بازگو کرده، خاطرنشان میکند: «او کاملاً مطمئن بود این جانور تمساح نیست.» این گزارش به داستانهای افراد دیگر از مواجههشان با این هیولاماهی، به افسانههای رو به رشد دینگونک در دهه ۱۹۱۰ اضافه شد.
گفته میشود دینگونکها در انشعابات دریاچه ویکتوریا زندگی میکنند، مانند رود ویکتوریا نیل، نزدیک جینگا، اوگاندا که در تصویر میبینید
این لحظهای بود که اروپاییها و آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که در آفریقا هر چیزی ممکن است پیدا شود، مهم نیست چقدر ترسناک یا خارق العاده! این خاک فقط زیستگاه فیلها و اسبهای آبی نبود، بلکه محل زندگی فیلها و اسبهای آبی کوتوله نیز بود که اکنون در باغ وحشهای لندن و نیویورک به نمایش گذاشته شدهاند. برای ذهن استعماری کاملاً منطقی بود که هنوز در اعماق آفریقا چیزهای زیادی برای کشف کردن وجود دارد.
سال ۱۹۱۷، جردن درباره رویارویی با یک دینگونک نوشت: «مقابل من یک هیولای کاملاً ناشناخته وجود داشت که من نخستین نفری بودم که باید آن را ضبط میکرد.» او همان رویکرد را به آن موجود داشت که اکثر کاشفان سفیدپوست در کل قاره آفریقا دارند: هیجان مالکیت بر او چیره شد. او تفنگش را بلند کرد و به دینگونک درست پشت گوش پلنگی اش شلیک کرد. به نظر میرسد تمام داستانهای رویارویی یک کاشف سفیدپوست با این موجود با شکار به پایان میرسد.
جردن نوشته است: «سپس یک اتفاق خارقالعاده رخ داد. جانور برگشت و رو به ساحل، مستقیم به هوا پرید. قد آن در حالت ایستاده ۳ یا ۳.۶۵ متر به نظر میرسید. بعد از آن چه اتفاقی افتاد، نمیدانم، چون دل و جراتم را از دست داده بودم و داشتم با دست و پا زدن از ساحل بالا میرفتم.» جردن برای یافتن جسد موجودی که مطمئن بود کشته، باز به رودخانه بازگشت، اما جستجوی او بیفایده بود.
بیشتر آنچه در دنیای انگلیسی زبان امروز در مورد باورهای مردم بومی در مورد دینگونک میدانیم، از طریق گزارشات همین کاشفان سفیدپوست و استعمارگر بدست آمده است. در آن گزارشات دست دوم و سوم، این موجود که نویسندگان غیربومی گاهی و شاید به اشتباه از آن به عنوان اُل-اوماینا و لوکوآتا یاد میکنند، هنوز هم ترسناک به نظر میرسد، اما حضور آن اغلب منادی خوشبختی، محصول عالی و گلهی پررونق و عدمحضور آن بدشگون است.
اگر معنای ژرف و پنهان این داستانها را درک کنیم، روشن است که جوامع بومی از چیز دیگری بسیار بیشتر میترسیدند: موزونگو؛ یعنی خود خارجیها. کسانی که هیولایی به نام لوکوآتا را میشناختند، معتقد بودند جهانگردان این موجود را با قصد و نیت و بهعنوان وسیلهای برای قربانی کردن طاعون کشتهاند و درست همانطور که انتظار میرفت، زمانی که جردن حدود سال ۱۹۰۸ به دینگونک شلیک کرد، یک بیماری مرگبار، جوامع بومیان ساحل شمالی دریاچه ویکتوریا را فرا گرفت.
وقتی دینگونک ناپدید شد، این جوامع آسیب دیدند. از این گذشته، آنها از این موجود نمیترسیدند: فقط مردان سفیدپوست در برابر این هیولاماهی، لرزه به جانشان میافتاد.
تا به امروز، هیچ مدرک علمی قطعی مبنی بر وجود دینگوک به دست نیامده است. با این حال، این موجود همچنان در افسانهها و داستانهای محلی در اطراف دریاچه ویکتوریا زنده مانده است.
کانال عصر ایران در تلگرام